دختر خوشگلم پریادختر خوشگلم پریا، تا این لحظه: 12 سال و 5 ماه و 23 روز سن داره

هدیه عشقمون

کارای جدیدت

1392/9/6 8:54
نویسنده : مامان نسرین
361 بازدید
اشتراک گذاری
سلام عسل مامانقلب
 
حالت خوبه مامانی؟؟؟؟؟؟؟
 
الان که دارم این پست و می نویسم ساعت 1:30نصفه شبه و شما و بابایی وخواب تشریف
 
 دارید منم اومدم دارم کارای تولدت و می کنم اما فعلا معلوم نیست که کی برات بگیرم
 
 اخه عمه الناز نزدیکای زایمانشه و هنوز تاریخ دقیق زایمانش مشخص نیست و من می خوام
 
همه تو تولدت باشند حالا امید به خدا انشاا... که تاریخش با تولد گل دخترم یکی نیست.
 
 
نمی دونی چقدر استرس تولدتا دارم اصلا نمیدونم چیکار کنم فعلا یه چیزایی طراحی
 
 کردم ولی خیلی از کارات موندهخیلی وقته که از کارات و شیرین زبونیات برات
 
 ننوشتم هزار ماشاا... اینقدر شیرین و با مزه شدی که حد نداره حرف زدنت
 
 کامل شده و همه کلمه ها را میگی و جمله هم یاد گرفتی میری دفترتا میاری و
 
میگی گل بتسم/توتو بتسم(بکشم)صبح تا شب فقط می رقصی برات یه
 
 دامن دوختم میری اونو می پوشی و گوشی من و میاری و میگی مامان عدوس
 
 یعنی برام عروس بزار هر کاری هم عروس و داماد می کنند تو هم باید انجام بدی
 
 اگه حوصله داشته باشی می شینی تا دو سه ساعت با خودت بازی میکنی
 
 اینقدر بامزه با عروسکت بازی میکنی اول یه کم میشونیش رو صندلیت و باهاش
 
حرف میزنی بعد پا میشی و تابش میدی بعد میری یه دستمال بر میداری و هی
 
میزاریش تو دستمال و دوباره برش میداری میگیریش تو بغلت و کیش کیشش
 
 میکنی یعنی داری می خوابونیش یه عروسک هم قد خودت داری میاریش و
 
دستشو میگیری و باهاش می رقصی مثل این جوجه ها که دنبال مامانشون
 
راه میرند تو هم همین شکلی شدی هر جا من میرم دنبالم میدوی مثلا من تو
 
اشپزخونم تو هم داری با چادر و عروسکت بازی میکنی تا میام تو اتاق تو هم
 
 وسایلت و جمع می کنی و میای دنبالم این کارت و خیلی دوست دارم
 
هر کاری که من و بابا انجام میدیم تو هم باید همون کارا انجام بدی شدی اینه من و بابا
 
چند روز پیش که خونه مامانی بودیم زنبور دست زینب و نیش زد تو اینقدر ناراحت
 
 شدی همش میرفتی زینب و بوس می کردی و بهش میگفتی ننب عکس و ببین یعنی
 
داشتی حواسش و پرت می کردی خیلی مهربونی طاقت دیدن اشکای هیچ کس و نداری ب
 
رای تاسوعا بود تلوزیون صحن های عاشورا را گذاشته بود منم داشتم گریه می کردم تو
 
هم یه نگاه به من کردی و روت و به تلوزیون کردی تا نگات کردم دیدم تو هم مثل
 
 من داری اروم و بی صدا گریه می کنی اینقدر دلم برات سوخت عاشقتم کاراتم
 
مامان جونم خلاصه که خیلی کارات شیرین شدند ای کاش میشد لحظه لحظه های
 
 با تو بودن را ثبت کنم خوشگل مامان
 
روز عاشورا در تو محله مامانجون تعزیه بود تو هم یه بار سوار اسب شدی خیلی خوشت اومد
 
بعداظهر وقتی دوباره اسبا را دیدی گفتی اسب بشینم و می خواستی گریه کنی ما هم دوباره
 
بردیمت سوار شدی صاحب اسبم خیلی خوشش اومده بود که تو نمی ترسیدی
 
 
 
 
 
 
اینجا زنبور دست زینب و نیش زده
 
 
 
 
 
 
بهترین نقاش دنیا
 
 
 
برات بیسکوییت اوردم تا بخوری شده اسباب بازی
 
 
پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (3)

الهام(مامان اميرحسين)
9 آذر 92 6:33
به به پس تولدم در پيشه!! مبارك باشه به سلامتي! عاشق نقاشي كردنت شدم واقعا چه بومي بهتر از ديوار و كابينت برا شما بچه ها!؟ موفق باشي نسرين جون كاري داشتي بگو...
مامان نسرین
پاسخ
یه دنیاممنون عزیزم کار که زیاد دارم خانمی
مامانی درسا
10 آذر 92 1:03
تولدت هزاران بار مبارک انشاالله همیشه سلامت باشی و شاد
مامان نسرین
پاسخ
مرسی که بهمون سر زدید عزیزم بابت دعای قشنگتونم ممنون
مریم (مامان ثنا جون )
10 آذر 92 1:16
سلام خانمی چندین بار برات کامنت گذاشتم ولی نمیدونم چی شدند. پیشا پیش تولدت را بهت تبریک میگم پریا جونم چه نقاشی جالب و چه قطار زیبایی افرین با این همه پیشرفت
مامان نسرین
پاسخ
برای من که چیزی نیومده بود مرسی خاله جونم