از همه جا از همه چیز
سلام شکلات مامانخوبی قند عسلم
الان رفتی بالا پیش بابا جان منم از فرصت استفاده کردم تا برات بنویسم
چند روزی هست همش می خوای بری بالا نمیدونم چرا اینجوری شدی شاید به خاطر پله هاست که
خیلی دوست داری از پله خودت بری بالا و پایین هیچکس هم نباید دستتا بگیره اگه بفهمی یه
گوشه از لباستا گرفتم میای رو پله اولی و دوباره از نو میری بالا خدا کنه از سرت بیفته چون وقتی
میری بالا درست و حسابی نمیتونم بهت برسم و خوب غذا نمی خوری.دیروز تا از خواب پاشدی
هر چی باهات حرف زدم انگار نه انگار و رفتی در و باز کردی و رفتی بالا اصلا نگفتی با کی هستی.
منم بعضی موقع ها دلم میگیره میگم نکنه من کم لطفی میکنم و با من که باشی حوصلت
سر میره با اینکه همش دارم باهات بازی میکنم
خدا کنه هوا خوب بشه و بتونیم بریم پارک تا شاید از سرت بیفته.
یه هفته ایی هم هست که سرماخوردی و خیلی حوصله نداری و دائم در حال غر زدنی یه وقتایی از
دستت خیلی کلافه میشم ولی چیکار میشه کرد همش میگم خدایا بهم صبر بده.
چند روز دیگه روز مادر و من همش تو فکر اینم که برا مادر جون و مامانی چی بخرم که به
دردشون بخوره خودشون که میگند چیزی نمی خوایم ولی اگه هم نخریم دلشون میسوزه.
یعنی بابا محسن برا من چی میخره؟؟ من که ازش توقع دارم
راستی امسال عیدیات زیاد نشد نزدیک 100 تومان عیدی گیرت اومد یعنی بیشتریا مسافرت بودند
و برامون سوغاتی اوردند دستشون درد نکنه ما که توقعی نداریم با پولایی که برا تولدت اوردند و
عیدیات بابا گفت یه النگوی دیگه براش میارم.راستی هر سال بابا عیدی بهم پول میداد ولی امسال
یه تک دست برام خرید دستش درد نکنه خیلی خوشمله و دوسش درم 1000تا بوس برا بابا
این عکسا را چند روز پیش که رفتیم پارک ازت گزفتم صبح صبحونمونا برداشتیم و دو تایی رفتیم
تو پارک خوردیم و بعدم یه عالمه بازی
این عکسم قبل از عید ازت گرفتم که باهم رفته بودیم خرید زیر پل سی و سه پله
دختر نازنیم 2 سال و 4 ماه و 13 روز سن داره