خنده ایی به شیرینی عسل
٢٠ روزت بود که اولین کلمه را به زبان اوردی و گفتی اقون چقدر صدات نازه من و بابایی هم کلی برات ذوق می کردیم بیشتر روز که خواب بودی وقتی هم بیدار میشدی من و بابایی میشستیم و کلی باهات حرف می زدیم اینقدر باید سرمون را تکون میدادیم و کلی بهت می گفتیم بگو اقون تا یه اقون بگی اینم نه به من فقط برا بابا محسن حرف می زدی توی ٤ ماهم که رفتی اولین خنده های صدا دارت شروع شد بازم اولین بار برا بابا محسن ذوق کردی بابا داشت باهات حرف می زد که بلند بلند براش خندیدی نمی دونی چه لحظه شیرینی بود من و بابایی اشک تو چشمامون جمع شده بود اخه خنده هات خیلی برامون شیرین بود عزیز دلم من و بابایی خیلی دوست داریم &...
نویسنده :
مامان نسرین
16:53