عروس خوشگلم
سلام به عروس کوچولوی مامان
از حال و روزت بگم که شکر خدا خیلی بهتر شدی و کمتر جیغ و داد می کنی خدارا شکر
از بس عاشق عروسی رفتم برات یه لباس عروس خریدیم برا توی خونت که بپوشی و بازی کنی
تو مغازه اصلا نمیزاشتی خانم فروشنده حساب کنه ذوق زده شده بودی تو خونه هم که اومدیم
با همون لباس خوابت برد.از شانست جمعه عقد دعوت شدیم و منم همون لباس عروستا بهت پوشوندم
الهی فدات شم خیلی ناز میشی وقتی لباس عروس می پوشی وقتی رسیدیم رفتی روی
جایگاه و شروع کردی به رقصیدن حیف که نمی شد ازت فیلم بگیرم خیلی با مزه بود از کسی
هم خجالت نمی کشیدی به کار خودت ادامه میدادی عاشق این کاراتم.تو همه کارات خود کفا شدی
هر کاری مربوط به خودت میشه را باید خودت انجامش بدی همش میگی من.خلاصه که کیف میکنم از
اینکه دخترم داره بزرگ میشه و شخصیت درونش داره شکل میگیره.خیلی دوست دارم جیگری
این هم پرنسس کوچولوی من
نوش جونت عزیز دلم
بعد از جشن عقد رفتیم خونه دایی من که برا مامانجون تولد بگیریم یعنی می خواستیم
مامانجونا غافلگیرش کنیم خیلی خوش گذشت و توهم دوباره کلی رقصیدی
این همون روزیه که تازه لباسو برات خریدم و ذوق زده شده بودی جلوی تلوزیون خوابت برد بعدم خوابت که
سنگین شد اومدم لباس و از تنت در بیارم تو خواب گفتی مامان در نیار می خوام بپوشم
دختر قشنگم 2 سال و 2 ماه و 16 روزشه