روزهای حسرت خوردن عروسکم
سلام موش موشک مامان
الهی مامان قربونت بره که اینقدر مظلوم و صبوری
وقتی مظلومیتت و میبینم دلم خیلی می سوزه
امروز سومین روزیه که شیر نخوردی دیشب خیلی بهتر خوابیدی
روزا میای ازم میپرسی مامان ممه تلخه؟؟می خوای ببینی هنوز تلخه یا دیگه خوب شده
با این کارات اعصابم بیشتر خورد میشه دیشب تو خواب از رو لباسم ممه میخوردی خیلی
دلم برات سوخت ولی به قول بابا این راهیه که باید میرفتی چه حالا چه دو ماه دیگه
5شنبه شهادت امام رضا بود و تعطیل با بابا محسن بردیمت سرزمین رویایی تا کمتر بهونه بگیری
خیلی بهت خوش گذشت مخصوصا تو توپا که رفتی خیلی ذوق کرده بودی بعدشم رفتیم
خونه بابا حسین که اونجا همش جیغ میزدی و بهونه می گرفتی ما هم زود پا شدیم
فرداش مریض شدی و صدات گرفت و سرفه میکردی امروز بردمت دکتر یه کم قلوت عفونت داشت
ولی با اینکه مریض هستی و شیرم نمی خوری خیلی مظلومی و خیلی بهونه نمیگیری
اینجا شب اولیه که شیر بهت ندادم و تا ساعت 4 بیدار بودی
بازی هاش مناسب سن تو نبود و 3تاش و بیشتر نمیتونستی سوار بشی وقتی می شستی
تو اسباب بازی ها به من و بابا محسن محل نمی دادی برامون کلاس میذاشتی
عکسات خیلی خوب نشده
پرنسسم ٢ سال و ١ ماه و ٤ روز و ٠ ساعت سن داره