دختر یا پسر بودنت
تو دل مامانی که بودی همه میگفتند پسره چون مامانی خیلی شکمش بزرگ نشده بود تا به کسی نمیگفتم نمی فهمید من باردارم به خاطر همین میگفتند پسره مامانی هم چند بار خواب دید که یه پسر داره اول که می گفتم سالم باشه دختر و پسر نداره ولی ته دلم دوست داشتم دختر بشی اخه دختر مونس مادر و عاطفش بیشتر پسره بابا محسنم که غش میکرد برا دختر من و بابایی دختر دلمون می خواست ولی باورمم شده بود که تو پسری روزی که رفتم سونو برا تعیین جنسیت وقتی بهم گفت دختره باورم نمیشد بهش گفتم مطمینی گفت بله حتمنی دختره خلاصه ما هم کلی برا دختر بودنت ذوق کردیم وقتی فهمیدم دختری یه جورایی حس کردم بیشتر بهم نزدیک شدی و بیشتر به حرفام گوش میدی ولی قبلا این حسا نداشتم و فکر میکردم یه فاصله بین ما دوتا هست حالا خدا را شکر میکنم که بهمون یه دختر دسته گل داد میگند خدا هر کیا دوست داشته باشه بهش دختر میده پس حتما منا بابا محسنا خیلی دوست داشته که تو را بهمون دادهچون فکر می کردیم پسری فقط اسم پسر انتخاب کرده بودیم بابا محسن دوست داشت اسمت امامی باشه خلاصه کلی بحث داشتیم سر اسم تو هر اسمی من می گفتم بابایی میگفت نه تا اینکه از تو کتاب اسم اینا را نوشتم(پریا.ثنا.حدیث.نیاز) و بهش گفت از بین اینا یکیشو انتخاب کن اونم اسم پریا را انتخاب کرد یعنی زن زیباروی مانند پری